روزی مرد با خدایی صاحب دخترکی شد، مرد می گفت که این دختر بعد از من یادگار من
است، مدتها گذشت و دخترک بزرگ و بزرگتر شد، دخترک دیگر دخترک نبود، بلکه برای خود
بانویی شده بود که وصف مهربانی و زیبایی اش تمام کوچه پس کوچه های شهر را پر کرده
بود و هر روز همه کس درباره اش سخن می گفتند، تنها برخی از مردم که می دیدند زیبایی
ها این دختر زشتی هایشان را نمایان می کند او را آزار می دادند، و مردانی که از او
خواستگاری می کردند اما هیچکدام لیاقتش را نداشتند، و هر کدام به طریقی دلش را می
شکستند، غم و غصه های روزگار دختر زیبا را آنقدر شکسته کرده کرد که وصف زیباییش
دیگر از سر زبان ها افتاده بود، بانوی قصه ما خواست که زندگیش را از سر بگیرد، اما
بهار زندگیش به پایان رسیده بود و دیگر مجالی نبود، مرد با خدای دیگری که سالها
عاشق واقعی آن بانوی زیبا بود، او را از میان کوچه پس کوچه ها یافت و به دوز از چشم
مردم نا سپاس آن شهر با خود برد، مهربانی این مرد باعث شد که آن بانوی شکسته دل٬
دوباره زیبایی و رعنایی خود را باز یابد و وصف زیباییش دوباره بر سر زبانها بیفتد،
هر چند که کسی هرگز دوباره او را ندید. هزار ساله کوچه ها پر میشه از عطر یاس، اما
مکان اون گل مونده هنوز ناشناس...
یه روز یه
باغبونی یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون باغچه مهربونی
می گفت سفر که رفتم یه
روز و روزگاری
این بوته یاس من می مونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس تو کوچه
هامی پیچید
میون کوچه باغا بوی خدا می پیچید
اونایی که نداشتن از خوبیا
نشونه
دیدن که خوبی یاس باعث زشتیشونه
عابرای بی احساس پا گذاشتن روی
یاس
ساقه ها شو شکستن آدمای نا سپاس
یاس جوون برگ اون تکیه زدش به
دیوار
خواست بزنه جوونه اما سر او مد بهار
یه باغبون دیگه شبونه یاسو
برداشت
پنهون ز نا محرما تو باغ دیگه ایی کاشت
هزار ساله کوچه ها پر میشه از
عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس
هزار ساله کوچه ها پر میشه از
عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس
منبع: شادمهر
عقیلی
هورا اول شدم خیلی هم زیبا نوشته بودی..
مثل همیشه زیبا امیدوارم موفق باشی به وبلاگ من سر بزن در ضن تبادل لینک خوشحال میشم منتظرت هستم
سلام
داستان نبود افسانه بود
شعر هم که دیگه نیاز به تعریف نداره
موفق باشی
سلام
خوبی؟
خیلی قشنگ بود
**************
من چه می دانستم سررفتن داری .
من چه می دانستم سر بیگانگیت در پیش است
ای مسافر من کدامین سخنم بوی دلتنگی داشت!
یا کدامین شعرم قامت تو را در سحرگاه شکفتن نسرود.
ای مسافر که به دشت دل تو شوق رفتن پرزد
نام من یادت باد.
شعر من بدرقه راهت باد.
ای مسافر سفرت بی تشویش!!!
چقدر زیبا وتاثیر گذار
موفق وشاد باشید
سلامممممممممممممممممم
خوبی دمت گرم مرسی بابت این همه کمک به من
محمد جان بالاخره طلسم شکست و من تونستم بیام تو اشیونت .اااااااااااااایییییییییییییییی ولللللللللللل
متنت عالی بود مثل همیشه من عاشق این اهنگ شادمهرم
بازم می گم بابت این همه راهنمایی ممنونتم
موفق باشی همیشه.......
سلام محمد جان
این متنتم مثل همیشه عالی بود
احسان از راز عشق
سلام
خیلی مطلب زیبا و خواندنی نوشتی.استفاده کردم. من هم به روزم. حتمأ سر بزن. منتظرم.....
خدانگهدار
سلام عالی نوشتی(ممنون)
salam:
in ahang e shadmehr kheyli ghamangiznake ...
سلام خیلی قشنگ بود
سلام..... کوچه های دلت هميشه پر از عطر ياس
سلام
بسیار زیبا بود.خسته نباشید.
سلام....خوبی؟
نه به خدا..........چرا این فکر رو کردی؟؟؟؟؟
سلام
شعر زیبایی بود. من هم به روز هستم. سر بزن.
باتشکر
خدانگهدار
سلام
از شعرت ممنون. من هم از شادمهر عقیلی خوشم می آید. به من هم سر بزن.
سلام دوست عزیز.ممنون از حضور مهربونت.متن فوق العاده زیبائی بود.موفق و شاد باشی
سلام دوست خوب و مهربونم . مطلب خوب و آموزنده ای نوشتی. ممنون.
شاد و کامیاب باشی
سلام خوبی محمد جان
ممنون از همه ی کمکت هات
به من هم سر بزن
سلام
ممنون که سر زدی. به روز شدم خبرت می کنم.
خدانگهدار
خیلی زیبا بود اگر توانستید به ما هم سر بزنید. خوشحال میشویم.
خاصیت یافتن پر پرواز در دلنوشته هاتون کاملا مشهود بود
و چه زیباست یافتن چنین عظمت و یگانگی
به امید روزی که تمام پرستوهای عاشق جفت بیتای خویش را پیدا کنن
بخاطر چنین یادآوری زیبایی سپاس
در پناه معبد عشق